بيش از همه گروههاي سياسي اسلامي در سطح كُردستان نام گروه انصارالاسلام به عنوان يك گروه تندرو و جنگجو و تروريست بر سر زبانهاست و فهرستي از ترور و اعمال خشونتآميز و اعمال ناپسند (از جمله درآوردن جسد مشايخ تهوێڵه) به آنها نسبت داده ميشود .موسس گروه انصار الاسلام شخصی به نام نجم الدین فرج میباشد که به ملا کریکار شناخته شده است ...
به مناسبت درگذشت امام جمعه اهل سنت گنبد عنوان شد؛
آخوند طلائی عمر خویش را وقف نظام و رهبری کرد
حجت الاسلام والمسلمین محمدصادق عرب نیا در پیام خویش تلاش های ارزنده زنده یاد آخوند طلائی در راستای اتحاد، وحدت، همدلی و همبستگی بین مردم و نظام را کم نظیر برشمرده است. در این پیام دبیر شورای برنامه ریزی مدارس علوم دینی اهل سنت کشور این ضایعه بزرگ را به مردم استان، بالاخص جامعه اهل سنت، ائمه جمعه و جماعات و روحانیون، مدیران، مدرسین وطلاب مدارس علوم دینی تسلیت گفته است. همچنین دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی نیز با صدور اطلاعیه ای درگذشت این عالم وارسته و پرهیزکار را به مردم استان و خصوصاً جامعه اهل سنت تسلیت گفت. حجت الاسلام والمسلیمن علم الهدی در این پیام ضمن تقدیر از تلاش های ارزنده آخوند طلائی در راستای تقویت تقریب بین مذاهب اسلامی از وی به عنوان یک چهره ماندگار در ایران اسلامی و جامعه اهل سنت یاد کرد. وی اظهار امیدواری کرد تا تلاش های ارزنده ایشان توسط مریدان و شاگردان وی همواره استمرار یابد. |
عکس محمد مرسی و زن جدید مسیحی که به خاطر وی مسلمان شد
محمد صادق عرب نيا
در سال 1340 در شهرستان يزد متولد شد.
تحصيلات ايشان در علوم حوزوي خارج فقه و اصول بوده و در علوم دانشگاهي مقطع فوق ليسانس رشته فقه و مباني حقوق اسلامي در دانشگاه تهران مي باشد.
ايشان پس از طي دوره ابتدايي و راهنمايي در شهرستان يزد در سال 1354 جهت تحصيل علوم ديني به شهرستان قم عزيمت و از محضر اساتيدي همچون آيات عظام وافي، دکتر بهشتي، جنتي، حائري شيرازي، شهيد قدوسي، اردبيلي کسب فيض و سطوح عاليه حوزه علميه را در محضر مرحوم آيت الله وجداني و آيت الله العظمي مرحوم فاضل لنکراني، آيت الله مرتضوي خراساني، آيت الله رضازاده خراساني گذراند و همزمان با مسئوليت هاي اجرايي و قضايي که در تهران داشته است در درس خارج فقه مقام معظم رهبري مد ظله العالي شركت داشته است. رساله فوق ليسانس ايشان بررسي مسائل حدود از کتاب خلاف شيخ طوسي (ره) است که توسط انتشارات اميرکبير به چاپ رسيده است.
سوابق علمي، اجرايي:
مستشار ديوان عالي کشور
تدريس در دانشکده علوم قضايي، واحدهاي فقه و حقوق جزا
رئيس شوراي آموزش و پژوهش روحانيون حج
رئيس شوراي علمي مرکز مطالعات راهبردي روحانيت
معاون سياسي دادستاني ويژه روحانيت کشور، دادستان ويژه روحانيت خراسان، مستشار شعبه اول دادگاه تجديد نظر ويژه روحانيت
معاونت امور روحانيون بعثه مقام معظم رهبري 17 سال
معاونت نظارت و بازرسي بعثه مقام معظم رهبري
دبير شوراي نمايندگان ولي فقيه در مناطق قومي
دبير شوراي برنامه ريزي مدارس علوم ديني اهل سنت
مدير مسئول هفته نامه هاي ري و هنگام
رئيس هيئت مديره سازمان چاپ و نشر دارالحديث
عضو هيئت امناي آستان مقدسه حضرت عبدالعظيم (س)
عضو هيئت امناي موسسه علمي فرهنگي دارالحديث
جلالالدین محمد درششم ربیعالاول سال۶۰۴ هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکرهنویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت میکرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ در سال ۶۱۷ هجری بدانیم، سن جلالالدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلالالدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و مدت کوتاهی درک محضر آن عارف بزرگ را کرد.
...
دکتر محمد خضری |
|
|
یکی از امضاکنندگان طرح سوال از رئیس جمهور گفت: ما تمام تلاش خود را خواهیم کرد تا این طرح سوال از رئیس جمهور همچون سوال پیشین تنها به برگزاری جلسه پرحاشیه و بدون نتیجه ختم نشود.
...
زمانی مردی در حال پولیش كردن اتوموبیل جدیدش بود كودك 4 ساله اش تكه سنگی را برداشت و بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت In anger, the man took the child's hand and hit it many times not realizing he was using a wrench.
در بیمارستان به سبب شكستگی های فراوان انگشت های دست پسر قطع شد
At the hospital, the child lost all his fingers due to multiple fractures.
وقتی كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را دید از او پرسید "پدر كی انگشتهای من در خواهند آمد
When the child saw his father with painful eyes he asked, 'Dad when will my fingers grow back?'
آن مرد آنقدر مغموم بود كه هیچ نتوانست بگوید به سمت اتوموبیل برگشت وچندین بار با لگد به آن زد The man was so hurt and speechless; he went back to his car and kicked it a lot of times. |
حیران و سرگردان از عمل خویش روبروی اتومبیل نشسته بود و به خطوطی كه پسرش روی آن انداخته بود نگاه می كرد. او نوشته بود
"دوستت دارم پدر"
Devastated by his own actions, sitting in front of that car he looked at the scratches; the child had written 'LOVE YOU DAD'.
روز بعد آن مرد خودكشی كرد
The next day that man committed suicide. . .
خشم و عشق حد و مرزی ندارند دومی ( عشق) را انتخاب كنید تا زندكی دوست داشتنی داشته باشید و این را به یاد داشته باشید كه
Anger and Love have no limits; choose the latter to have a beautiful, lovely life & remember this:
اشیاء برای استفاده شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند
Things are to be used and people are to be loved.
در حالیكه امروزه از انسانها استفاده می شود و اشیاء دوست داشته می شوند.
The problem in today's world is that people are used while things are loved.
همواره د ر ذهن داشته باشید كه:
Let's try always to keep this thought in mind:
اشیاء برای استفاد شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند
Things are to be used, People are to be loved.
مراقب افكارتان باشید كه تبدیل به گفتارتان میشوند
Watch your thoughts; they become words.
مراقب گفتارتان باشید كه تبدیل به رفتار تان می شود
Watch your words; they become actions.
مراقب رفتار تان باشید كه تبدیل به عادت می شود
Watch your actions; they become habits.
مراقب عادات خود باشید که شخصیت شما می شود
Watch your habits; they become character;
مراقب شخصیت خود باشید كه سرنوشت شما می شود
Watch your character; it becomes your destiny.
خوشحالم كه دوستی این پیام را برای یاد آوری به من فرستاد
I'm glad a friend forwarded this to me as a reminder...
عشق و ازدواج
شاگردی از استادش پرسید: عشق چست؟
استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاوراما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش كه نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.استاد پرسید:چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا كردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم .
استاد گفت: عشق یعنی همین
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟
استاد به سخن آمد كه:به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت. استاد پرسید كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت:به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را كه دیدم، انتخاب كردم. ترسیدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم .
استاد باز گفت:ازدواج هم یعنی همین
واما زیباترین قلب
...
کلی چرا برای آدم های متفکر!!!
1. چرا توی خونه 40 متری ، ال سی دی 52 اینچی میذارن؟
2. چرا از در که می خوان رد بشند تعارف می کنند اما سر تقاطع ها به هم رحم نمی کنند؟
3. چرا شهروندها چشم می دوزن به سبد همدیگه؟
4. چرا از توی ماشین پوست پرتقال می ریزن بیرون؟
5. چرا تو اتوبان وقتی به ماشین جلویی می رسند،چراغ میدن؟
6. چرا وقتی میرن شلوار بخرن،مغازه های کفش فروشی رو هم نگاه می کنند؟
7. چرا قبل از ازدواج دنبال پول طرف مقابلند نه اخلاقش؟
8. چرا بعد از ازدواج دنبال اخلاق طرف مقابلن نه پولش؟
9. چرا باجناق ها هیچ وقت از هم خوششون نمی آد؟
10. چرا زن ها نمی تونن ماشین پارک کنن؟
11. چرا تو مهمونی اگه موز بخوری بی کلاسیه اما سیب و پرتقال نه؟
12. چرا اگه دوستمون ماشین و خونه بخره ما چشامون در می آد؟
13. چرا سه تار ف سه تا تار نداره؟
14. چرا نمیشه با کت و شلوار کتونی پوشید؟
15. چرا مردم توی تاکسی راجع به سیاست صحبت می کنن؟
16. چرا وقتی یه چیزی خوبه، می خواهیم صاحبش باشیم؟
17. چرا وقتی خانم ها به تقاطع می رسن به جای ترمز روی گاز فشار می آرن؟
18. چرا قسمت مردانه اتوبوس بزرگتر از قسمت زنانه است؟
19. چرا توی اتوبان دست انداز می ذارن؟
20. چرا پشت کامیون ها شعر می نویسن؟
21. چرا سر عقد عروس دفعه سوم میگه بله؟
22. چرا با اینکه همه فضولن اما از فضولی بدشون می آد؟
23. چرا مردها ترجیح میدن گم شن اما آدرس نپرسن؟
24. چرا با پیتزا دوغ نمی خورن؟
25. چرا انقدر حواست پرت شده که نفهمیدی از شماره 22 پریدم شماره 28؟
26. چرا اینقدر ساده ای که الان دوباره رفتی بالا و شماره 22 تا 28 رو دیدی؟ چرا به چشماتم شک داری؟! چرا؟!
- متولدین فروردین=برلیان (الماس)، مشخصه=پاکی
- متولدین اردیبهشت=زمرد، مشخصه=عشق
- متولدین خرداد=مروارید، مشخصه=ثروت
...
روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است……
شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و بارفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند.
شیوانا با تبسم گفت:” اما عشق تو به دخترک چه ربطی به دخترک دارد!؟”
شاگرد با حیرت گفت:” ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟”
شیوانا با لبخند گفت:” چه کسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دخترک ندارد. هرکس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترک برود!
این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی . معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد! دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند! به همین سادگی!”
.: Weblog Themes By Pichak :.